English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6107 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
remarks U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarking U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remark U افهار داشتن افهار نظریه دادن
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
commissions U ماموریت دادن
commission U ماموریت دادن
commissioning U ماموریت دادن
commissions U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
diverts U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
divert U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
aborting U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
detailing U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
detail U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
opine U افهار نظر کردن نظریه دادن
apophasis U افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
statable U افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
stateable U افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
shifting U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
transporting U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
deploys U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
redeploy U نقل و انتقال دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
shifted U انتقال تیر دادن
shift fire U انتقال اتش دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
shifts U انتقال تیر دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
shuttled U نقل و انتقال دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
table U به جدولی انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال
redeploying U نقل و انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
shift U انتقال تیر دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال با وصیت
remise U انتقال دادن گذشت کردن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
commissioning U :ماموریت
task U ماموریت
tasks U ماموریت
assignments U ماموریت
missions U ماموریت
commissions U :ماموریت
apostleship U ماموریت
commission U :ماموریت
assignment U ماموریت
mission U ماموریت
errands U ماموریت
errand U ماموریت
duty U ماموریت
tours U سیاحت ماموریت
sea duty U ماموریت دریایی
commission U ماموریت امریه
tour U سیاحت ماموریت
permanent oppointment U ماموریت دایمی
commission U ارتکاب ماموریت
touring U سیاحت ماموریت
toured U سیاحت ماموریت
temporary duty U ماموریت موقت
reinforcing U ماموریت تقویتی
specified mission U ماموریت تصریحی
missions U وابسته به ماموریت
staff duty U ماموریت ستادی
political mission U ماموریت سیاسی
task unit U یگان ماموریت
stations U محل ماموریت
stationed U محل ماموریت
station U محل ماموریت
end of mission U ماموریت تمام
functions U ماموریت عمل
commissioned U ماموریت دار
commissioning U ماموریت امریه
mission time U مدت ماموریت
air mission U ماموریت هوایی
mission U وابسته به ماموریت
agency U گماشتگی ماموریت
abort U انصراف از ماموریت
mission type U متضمن ماموریت
field duty U ماموریت رزمی
agentship U ماموریت پیشکاری
fire mission U ماموریت اتش
fire task U ماموریت اتش
activity U ماموریت عمل
agencies U گماشتگی ماموریت
implied mission U ماموریت استنتاجی
commissioning U ارتکاب ماموریت
combat duty U ماموریت رزمی
commissions U ماموریت امریه
appointment quota U سهمیه ماموریت
mission type U حاوی ماموریت
mission objectives U هدفهای ماموریت
commissions U ارتکاب ماموریت
functioned U ماموریت عمل
function U ماموریت عمل
primary mission U ماموریت اصلی
implied task U ماموریت استنتاجی
activities U ماموریت عمل
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
surface mission U ماموریت دفاع زمینی
short tour U ماموریت کوتاه مدت
post U محل ماموریت موضع
posts U محل ماموریت موضع
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1to take a spell at whell
1انتقال قطعی
1Poked back
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com